این مطلب مدام در حال بروز رسانی است …
پای در جریان زندگی از کودکی در راستای فطرت جداجویانه خودش به دنبال حقیقت بود و در همین خط با ادیان مختلف روبرو میشه و در نهایت خداوند چهره واقعی خود را در پس حوادث مختلف به اون نشون میده.
ارتباط عجیب و زیبای بین شعر مولانا و این فیلم به نویسندگی یان مارتل (که به نظر خودم میتونه امری فطری باشد)، من رو ترغیب کرد که این کلیپ رو بسازم و به نظر خودم کاملا منطبق بر هم دراومده و جالب شده. شما هم نظر بدید.
اگر عمیق به کلیپ و معنای شعر و صحنه ها و اتفاق ها دقت کنید میبینید که از ابتدا تا انتها با هم همخوانی دارد. تمامی نماد های بکار گرفته شده در فیلم زندگی پای نیز دارای فلسفه مشترک با عرفان ایرانی هستش.
پای با ارتباط عمیقی که با ببر برقرار میکنه انقدر مجذوب و تحت تاثیر قرار میگیره که در کمال شگفتی دستش رو به داخل قفس میبره و قصد داره تکه گوشتی رو به ببر بده. که در این شرایط ببر میتونه پای را در کسری از ثانیه از پا دربیاره و اون رو به داخل قفس بکشه. ولی این ارتباط مانع رخ دادم همچین اتفاقی میشه. به نوعی او در این امر خودش هم نمیدونه که این سودا (ببر ) چقدر اون رو مجنون کرده که به همچنین کاری دست میزنه. در نگاه اول میتونه این امر آن چنان متعالی نباشه و صرفا کنجکاوی یک پسر بچه رو دلیل این کار بدونیم. اما اتفاقات آینده در دو سطح متعالی تر صحه بر این برداشت ما میگذارد. این دو بخش میتواند در فیلم در قسمت های زیر دیده شود:
۱/ آن جایی که پای، عدد پی را تا مخرج های بسیار بالا بر روی تخته کلاس مینویسد. که این امر را میتوان تعالی شخص از فرش به عرش تلقی کرد. چرا که نام طرف پای pie هست که دوستانش او را به دلیل تشابه این اسم با ادرار یا مدفوع مورد تمسخر قرار میدهند. و او از همین نهدید فرصت میسازه و با یک تیر چندین نشان رو مورد هدف قرار میده. و چه بسیار شگفتی که در عدد پی نهفته است که بی نهایت مخرج آن را میتوان به بی نهایت بودن خدا نسبت داد.
این ارتباط در آینده به سطوح بالاتر میره.
۱/ به عنوان مثال نهنگ نمادی از عشق و استغنا هستش که در این فیلم وقتی پای تمام مواد اولیه برای حیاط رو از قایق بیرون میاره که در نقطه امن و دور از ببر نگه داره، نهنگی هم برارد سر و با از بین بردن تمام ذخایر خوراکی پای، اون رو بی نیاز از همه متعلقات میکنه.
۲/ در سکانسی که ببر به درون اقیانوس نگاه میکند و همه اتفاقات در عمق اقبانوس از پس دیده اون میگذرد و در نهایت به نگاه پای ختم میشود که در این جا با چهره بهت گرفته پای مواجه میشویم که دقیقا اشاره دارد به چه دانم های بسیار است ولیکن من نمیدانم.
شعر کامل:
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون
چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید
چو کشتی ام دراندازد میان قلزم پرخون
زند موجی بر آن کشتی که تخته تخته بشکافد
که هر تخته فروریزد ز گردشهای گوناگون
نهنگی هم برآرد سر خورد آن آب دریا را
چنان دریای بیپایان شود بیآب چون هامون
شکافد نیز آن هامون نهنگ بحرفرسا را
کشد در قعر ناگاهان به دست قهر چون قارون
چو این تبدیلها آمد نه هامون ماند و نه دریا
چه دانم من دگر چون شد که چون غرق است در بیچون
چه دانمهای بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در آن دریا کفی افیون